tired;

خسته ام،
هنوز هیچی نشده و من خسته ام،
از امتحان‌ و آزمون
از صبح های زودِ قبل طلوع آفتاب
از شب بیداریِ بر سر وسواس
از گاه و بی‌گاه خوندن کتاب‌ها
از همش خسته‌ام...
دوری میخوام؛ شاید از اتاقم؟ که دیواراش با نُت های رنگیِ پُر از نکته، پر شده...
شایدم از خونمون که دیگه حس خونه نداره، بیشتر شبیهِ زندان شده برام.
شاید هم از این شهر... شاید از دوستام؟
نمیدونم، خودم هم نمیدونم=)
سخته ها! خیلی هم سخته...
ولی اگه این راهی هست که تهش به خوشی میرسه؛
خوشیِ انتهاش به دردِ الانش دَر!

-sh
*شاید موقت!
دیدگاه ها (۱)

dear myself;

آخرین نفس ها;

#معشوقه_عالیجناب Pt: ³خواستم برم سمتش که نزدیک به یه متریم ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط